معنی مخلوط کردن فرانسوى

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

مخلوط کردن

آمیختن، قاطی کردن، درهم کردن

واژه پیشنهادی

مخلوط کردن

مزج کردن

نش

آمیختن

فرهنگ فارسی هوشیار

مخلوط کردن

گومختن ویمختن شیپ گت کردن (گویش افغانی) در آمیزاندن

فارسی به عربی

مخلوط کردن

اخلط، برکه، ذب، مزاج، مزیج


مخلوط

خلیه، مزیج

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مخلوط کردن

آمیختن، درآمیختن

کلمات بیگانه به فارسی

مخلوط کردن

آمیختن، درآمیختن

فارسی به ایتالیایی

مخلوط کردن

mescolare

mischiare

لغت نامه دهخدا

مخلوط

مخلوط. [م َ] (ع ص) آمیخته شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته. (ناظم الاطباء).
- مخلوط شدن،آمیخته شدن. (ناظم الاطباء).
- مخلوط کردن، آمیختن و سرشتن و شوریدن. (ناظم الاطباء).

معادل ابجد

مخلوط کردن فرانسوى

1356

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری